*-*
یکی از بهترین لحظه هایی که تو عمرم سپری کردم
امروز بود که وقتی صبحونه داداشم برای مدرسه رو براش حاضر می کردم، در پوست خود گنجایش پیدا نمیکردم که صبح زود دیگه نباید آماده بشم برم مدرسه ><
یه حس خود برتر پنداری ای داشتم که نگو @-@
امروز بود که وقتی صبحونه داداشم برای مدرسه رو براش حاضر می کردم، در پوست خود گنجایش پیدا نمیکردم که صبح زود دیگه نباید آماده بشم برم مدرسه ><
یه حس خود برتر پنداری ای داشتم که نگو @-@
- ۲.۱k
- ۰۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط